

حلول ماه شعبان مبارک باد.
گل به پا خواست ز هر ذره گرد راهت
عشق آغاز شد از اول بسم الله ت
مژده روی هر بار خدا تا داده ست
بین ایوان مدائن ترکی افتاده ست
عطر گیسوی تو را باد صبا می داند
شرح شب های تو را غار حرا می داند
عشق می گفت بخوان منتظر دیدن توست
هدف خلقت عالم سر خندیدن توست
نور بر دار «قم اللیل» بخوان
شب بپا دار «قم اللیل» بخوان
وقت دیدار رخت صبح معین شده است
با قدومت همه عرش مزین شده است
گام های تو سما را به زمین می دوزد
تا مقامت پر جبریل امین می سوزد
آسمان ولوله افتاده زمین را بنگر
همه جا هلهله افتاده زمین را بنگر
بوی باران نگاهت همه پیچیده به عرش
حرف از نور یتیمی است که تابیده به عرش
نگهی کردی و رویت مه مجلس ها شد
غمزه ات مسئله آموز مدرس ها شد
هر کسی روی تو را دیده مسلمان شده است
روزبه با نگهت آمده سلمان شده است
همه جا با تو بهار است خزان می گوید
چو بلال است برای تو اذان می گوید
سر «نشرح لک صدر» است علی می آید
احد و خیبر و بدر است علی می آید
همه جا بوی گل آمد که گلی در راه است
اشهد ان محمد که رسول الله است
عباس نعمتی
دشمنی بنی امیه دیرینه بود و به صدر اسلام و به كینه های بدری و خیبری و حنینی باز می گشت، اما بنی عباس هم كه به ظاهر رابطه خویشاوندی با بنی هاشم داشتند و در واقع شعبه ای از بنی هاشم محسوب می شدند در دشمنی ورزیدن با ائمه علیهم السلام اگر از بنی امیه جلوتر نبودند، كه بودند، لكن چیزی در این دشمنی كم نداشتند، چرا كه بنی امیه سه امام از ائمه علیهم السلام را به شهادت رساندند اما بنی عباس هفت معصوم را به شهادت رساندند !!
بنی امیه هیچ یك از معصومان را به حصر و زندان نبردند اما زندانی بودن امام موسی بن جعفر و حصر امام هادی و امام عسكری علیهم السلام در نزد تمام مسلمانان زبان زد می باشد.
اگر بنی امیه امام حسین علیه السلام را در كربلا به طرز فجیعی به شهادت رساندند بنی عباس نیز حسین شهید فخ را در سرزمین فخ كه سرزمینی بین مكه و مدینه بود به شهادت رساندند تا جایی كه از امام جواد علیه السلام نقل شده است كه فرموده اند: پس از فاجعه كربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است (1)
یكی از دوران سخت بنی عباس، دوران حضرت امام كاظم علیه السلام بوده است كه معاصر هارون الرشید خلیفه خبیث عباسی بوده است، خلیفه ای كه دنبال نان و نام بود. هارون با آن همه قدرت و توسعه منطقه حكومت كه داشت احساس می كرد هنوز دلهای مردم با حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام است و از این امر بسیار ناراحت بود. روزی آن حضرت را در كنار كعبه دید و به او گفت: آیا تو همان كسی هستی كه پنهانی از مردم برای خلافت خود بیعت می گیری ؟!
امام در جواب فرمود:
من بر دل ها حكومت می كنم و تو بر تن ها و بدن ها !!
هارون كه دنبال نام بود و سعی داشت كه خود را از خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی كند، روزی كه وارد شهر مدینه شده بود و به ظاهر برای زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله وارد حرم رسول خدا شده بود انبوهی از جمعیت قبائل قریش و غیرهم اطراف او را فرا گرفته بودند. هارون در این حال رو به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و گفت:
سلام بر تو ای پیامبر خدا ! درود بر تو ای پسر عمو !
او می خواست در بین آن جمع عموزادگی خود را به رخ آنان بكشد در حالیكه بسیار نزدیك تر از او به پیامبر صلی الله علیه و آله در آن جمع حضور داشت!
حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام كه از هدف هارون آگاه بود به نزدیك قبر نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله رفت و با صدای بلند به گونه ای كه هارون و دیگران بشنوند فرمود:
سلام بر تو ای پیامبر ! سلام بر تو ای پدر!
هارون دستپاچه شد و رنگش برافروخته و گفت : واقعا این افتخار است! (2)
یكی از وقایع زندگی امام موسی بن جعفر علیهماالسلام كه حاكی از مبارزه پنهانی آن حضرت با طاغوت زمانش بود كه دانستن آن بسیار لازم و جالب می باشد داستان صفوان جمال است كه شخصی شتردار بوده كه از راه كرایه دادن شتر امرار معاش می نموده است. وی از شیعیان موسی بن جعفر علیهماالسلام بوده است. روزی به خدمت آن حضرت می رسد. امام در همان ابتداء به او می فرمایند:
ای صفوان ! همه چیز تو و همه كارهای تو زیبا و نیكو است جز یك كار.
صفوان با تعجب و نگرانی می پرسد: فدایتان شوم كدام كار؟!
حضرت می فرمایند:
این كه شترهایت را به این مرد (یعنی هارون الرشید) كرایه داده ای !!
صفوان می گوید:
من برای كار خلافی مثل شكار تفریحی و گناه و غیر آن به او كرایه ندادم بلكه فقط برای این كه به سفر حج برود كرایه داده ام، تازه قرار بر این شد كه خودم نیز همراه آنان نباشم [ چون به طور معمول كسی كه حیواناتش را كرایه می داد خود نیز به همراه مسافران به سفر می رفت] بلكه غلامانم را با او خواهم فرستاد!
حضرت فرمود:
آیا دوست نداری تا هارون زنده بماند و از سفر حج برگردد تا بتواند كرایه شترهایت را بدهد ؟!
او گفت: چرا دوست دارم.
آن حضرت فرمود:
همین اندازه كه دوست داری یك ظالمی زنده بماند تو از آنان خواهی بود و هر كس كه از ظالمان باشد در آتش جهنم قرار خواهد گرفت !!
صفوان كه تحت تأثیر فرمایش حضرت واقع شد به سرعت رفت و تمامی شترهایش را فروخت ! خبر این كار وی به گوش هارون رسید و هارون او را فرا خواند و به او گفت: شنیده ام كه شترهایت را فروخته ای!!
او گفت: درست است.
هارون گفت: برای چه؟
صفوان گفت: چون دیگر پیر شده ام و غلامانم نیز به خاطر پیری و عدم رسیدگی من از زیر كارها در می روند!
هارون گفت: هرگز این چنین نیست. هیهات! هیهات! من می دانم كه چه كسی این كار را به تو یاد داده است، موسی بن جعفر به تو در این مورد اشاره نموده است !
صفوان می گوید: به او گفتم :مرا با موسی بن جعفر چه كار ؟!
هارون به او گفت: بس كن، اگر حسن صحبت دیرینه نبود تو را می كشتم !! (3)
لحظه لحظه زندگی اهل بیت علیهم السلام برای بشریت تا قیامت دارای درس و عبرت می باشد، چه در زندان باشند و چه در حصر و چه در رأس حكومت و چه در حال قیام و چه در حال قعود. در هر حال فعل آنها حجت و نشستن و برخاستن آنها الگو می باشد. تمام بشریت باید درس مبارزه با ظلم را از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام بیاموزند كه اگر عده و عُده برای قیام نداشتند لااقل از مبارزه منفی زیركانه علیه طاغوت و ظلم دست نكشیدند!
پی نوشت:
1) بحارالانوار ج 48 ص 165.
2) همان ج 25 ص 243.
3) وسائل الشیعه ج 12 ص132 .
حمید حاج علی مدّرس حوزه علمیه بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
همزمان با افزایش حملات وحشیانه رژیم آل سعود به مردم یمن هنرمندان انقلاب اسلامی هر روز در حمایت از مردم یمن آثار خود را ارائه می دهند.
در ادامه ۴ نماهنگ تازه انتشار یافته می آید که عبارتند از: مداحی میثم مطیعی، نماهنگ موطنی، نماهنگ اشک سنگ از ابولفضل طیب نیا، نماهنگ الصرخه فی وجه المستکبرین.
دانلود مداحی میثم مطیعی در حمایت از مردم یمن به زبان های فارسی و عربی
صفحه اینستاگرام khamenei.ir با انتشار این تصویر دیده نشده از رهبر انقلاب قسمتی از سخنان رهبر انقلاب بعد از سان دید از نمایشگاه کتاب در سال ۷۵ را دوباره منتشر کرد:
این ایامی را که نمایشگاه کتاب در تهران برگزار میشود، به نظر بنده باید بهار کتاب نامید.
زیرا کتاب حقیقتاً مطرح میشود و گروههای زیادی از مردم- بهویژه جوانان - سراغ کتابفروشها میروند. کتابفروشها، فروش خوبی از این جهت دارند و کتاب هم واقعاً به دست مردم علاقهمند میرسد. البته سلیقه و توقع من این است که ما در طول سیصد و شصت یا شصت و پنج روز سال، هر روز به قدر یک روز این نمایشگاه، فروش کتاب در کشور داشته باشیم. دل من این را میخواهد. اگر چنین هم بشود، زیاد نیست؛ چون کشور ما کشوری متمدن و دارای تاریخ و فرهنگ است. کشور ما مثل برخی از ممالک دنیا نیست که گذشتهی پربار و تاریخ و فرهنگ نداشته باشد. در کشور ما اگر مردم ده برابر آنچه آمار اعلام میکند، کتاب بخوانند، خیلی زیاد نخواهد بود و دور از توقع نیست. اما حالا که چنین نیست، ایام نمایشگاه را بنده خیلی مغتنم میشمارم.مصاحبه در پایان بازدید از نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب، تهران - ایران 22/02/1375
به گزارش خبرگزاری فارس انجمن دفاع از آزادی آمریکا در نیویورک میزبانی مسابقهای با موضوع کاریکاتورهای موهن به پیامبر اسلام (ص) را برعهده گرفته است که این مسابقه جایزهای معادل 10 هزار دلار برای بهترین کاریکاتور موهن به پیامبر اسلام را تعیین کرده است.
تبیان: همه ما تجربه ساعت هایی از روز رو داریم که بدون این که بفهمیم دقیقا
چند ساعت گذشته، تو یه بحث وایبری یا واتس آپی یا هرکدوم از این شبکه ها
وارد شدیم و پیش رفتیم. بعضی از این بحث ها یه گفتگوی دلی می شن و بعضی ها
رد و بدل شدن تجربه های زندگی. بعضی هاش هم یه بحث جدی فکری و دینی و حتی
سیاسی.
این گروهی که من توش عضو هستم و می خوام یکی از گفتگوهاش رو
براتون بنویسم یه مجموعه از پدرهای بالای چهل سال توش عضو هستن که من
اسمشون رو «پدرهای نگران» گذاشته ام. از همون پدرهایی که آردشون رو بیختن و
الکشون رو آویختن و حالا نگران بچه های نوجوون و جوونشون هستن. بعضیاشون
دور از چشم خانومهاشون میان تو وایبر و حرف می زنن، بعضی هاشون هم همراه با
همسران عزیز(!)شون کلاً اجازه دارن در شبکه¬های موبایلی حضور داشته باشن.
کلاً مردی که بتونه با خیال راحت با موبایلش ور بره نداریم نمی دونم چرا!!
متنی
که می خونین یه گفتگوی یه ساعت و نیمه است بین ده نفر از همین پدرهای
نگران که با توجه به این که مشکل خیلی از پدرهای دیگه هم هست شاید خوندنش
یه تجربه به تجربه های پدرها اضافه کنه.
پدر 1: همگی سلااااام، خوبین؟ خوش می گذره؟ رفقای محترم! امشب زن من خونه نیست... می خوام وایبری بزنم به بدن که جواب بده ها
پدر2: شکلک تأسف
پدر3: سلام. شکلک حسرت
پدر4: سلام. این هم آخر شادی داره؟ من که از بودن کنار همسرم همواره احساس افتخار می کنم....
پدر5: آره تو بمیری...
پدر6: آقا اصلا بیاین این موضوع رو بذاریم کنار... به هر حال از این اتفاقا تو زندگی هر کدوممون میفته
پدر 7: بله.موافقم
پدر4:موافقممممممم
پدر9: مخالفم. چون متاسفانه تو زندگی من نمیفته!!!!!!!
پدر 10: من تازه اومدممممم. میشه بگین منظورتون دقیقا کدوم اتفاقه.
پدر3: مهم نیست. آقا برای من امروز یه اتفاق بد افتاده. من می خوام کمکم کنییین
پدر4: اتفاقاً خانم بنده که مشاوره خانواده اینجا هستن و می تونن کمکمون کنن
پدر5: عجب...سلام ما رو به ایشون برسونین
پدر1: بدبخت شدم. حالا مشکل چیه؟
پدر3: پسرم رفتار مشکوکی داره.
پدر10: از رفتارهای خودت مشکوکتر؟
پدر7: خانواده اینجا تشریف داره. دوستان رعایت کنن!
پدر4: خانواده رفت خوابید. فک کنم فهمید بره بخوابه بهتره!
پدر6: بلهههههه. همین درسته. تبریک می گم
پدر3: به جان خودتون مشکوکه. خیلی نگرانشم.
پدر1: یعنی به چی مشکوکه؟ شیشه؟کراک؟ تریاک؟
پدر3: نه......فکر کنم عاشق شده. یا خلاصه گرفتار شده بچه ام
پدر1: این که از همه اش خطرناکتره
پدر10: خیلی خطرناکه
پدر9: فاتحه اش خونده اس
پدر4: ولی به هرحال شاید امکان تشکیل خانواده باشه
پدر5: باز چی شد؟ خانواده برگشت؟ کارش یه قرص خواب آوره ها!
پدر8: مطمئنی که مشکوکه یا مشکوکی که مشکوکه؟
پدر3: واووووووووووووووووووو. باز این رفت سراغ فلسفیدن!
پدر10:ولی این مهمه. این که آدم به مشکوک بودن رفتار مطمئن باشه مهمه
پدر1: موافقم. شده من احساس می کردم رفتار دخترم مشکوکه ولی بعداً فهمیدم اصلاً حتی رفتارش هم مشکوک نبوده
پدر2: پس کار اول اطمینان از مشکوک بودنه
پدر4: می تونی با مادر بچه ها درمیون بذاری
پدر5: آخخخخ.کشت ما رو این
پدر1: از کجا مشکوک شدی؟
پدر3: از نوع رفتارش با موبایلش
پدر5: شکلک خنده و ریسه
پدر7: دقیقا یعنی چی؟
پدر9: وقت زیادی میذاره؟ یا حال عجیبی داره؟
پدر10: یا هردو؟
پدر3: شکلک فکر
پدر4: شاید داره....
پدر5: فکر می کنه روز مادر چی برای مادرش بخره....آره؟
پدر2: اینکه اینهمه غصه نداره موبایلش رو ازش بگیر خخخخخخخخخخ
پدر2: شوخی نکنین. مساله مهمیه به خدا
پدر1: می فهمم...می فهمم
پدر6:من سکوت کردم...چون کلا گرخیدم
پدر9: الان خوابه یا بیدار؟
پدر3: خوابه فک کنم
پدر9: برو ببین موبایلش رمز داره یا نداره. اگه داشت می تونی مطمئن باشی که باید مشکوک بشی
پدر10: چه حرفیه. موبایل منم رمز داره
پدرها یکی پس از دیگری: موبایل من هم رمز داره
رمز داره
پدر4: موبایل من ولی رمز نداره
پدر5: تو برو بمیررررررررر
پدر7: کدوم خطت؟
پدر4: آقایون همون بحث قبلی رو ادامه بدین لطفا.
پدر8: شاید بشه با خوندن موبایلش به مساله پی برد
پدر9:نههههههههههههههههههههههههه
پدر3: این ورود به حریم خصوصی آدماست
پدر2: پس وظیفه پدری ما چی میشه؟
پدر10: بله
پدر9: دقیقا
پدر4: وظیفه پدری مهمتره
پدر1: نه. حریم خصوصی آدما مهمتره
پدر5: من با وظیفه پدری موافقترم
پدر3: من با رعایت حریم خصوصی آدما موافقم
پدر9: منم. لایک
پدر7: کدوم خطت؟!!!!!!
پدر6: یه جوری نمیشه بین این دوتا جمع کرد؟
پدر4: خانم من که اینجا تشریف دارن میگن اگه پسر بفهمه یا بو ببره که شما موبایلش رو دیدین دیگه باید دور اون بچه رو خط بکشین
پدر6: موافقم
پدر5: پس باید دزدکی دید
پدر1:هم تجاوز به حریم خصوصی، هم دزدی؟
پدر5: برای مصلحت بزرگتر اشکالی نداره
پدر9: بله. اگه بعدا فهمیدی ارتباط داره با یه دختری، چیکار می کنی؟
پدر7: با کدوم خطش؟
پدر4: با هرکدوم. فرقی نمی کنه
پدر10: میشه هم از راه مخابرات پیامکهاشو کنترل کنی. خط به اسم کیه؟
پدر7: کدوم خطش؟
جمع پدرها: شکلک خنده و ریسه
پدر1: من باشم نگاه نمی کنم. باهاش حرف می زنم
پدر2: من باشم موبایلش رو به یه بهونه ای ازش می گیرم که دزدکی نباشه و نگاه می کنم
پدر4: من باشم می گم مادرش باهاش صحبت کنه
پدر5: من باشم یه روز موبایلشو گم می کنم و کل قصه رو می فهمم
پدر6:من باشم مساله رو با خودش درمیون میذارم و ازش می خوام خودش موبایلشو بده تا من بخونم
پدر7: من باشم یه موبایل با یه خط جدید می خرم . خطی که به اسم خودمه و بعد کنترلش می کنم.
پدر8: من باشم میرم دنبالش. از بیرون کنترلش می کنم. بالاخره تو خونه و با وایبر که نمیشه خلاف کرد.
پدر5: میشه
پدر6: چه عرض کنم
پدر9: من باشم، اصلا نیستم
پدر10:
برا من حریم خصوصیش مهمتره. من بهش اعتماد تزریق می کنم...تا جایی که
ممکنه بدونه که من بهش اعتماد دارم. فوقش هم یه ارتباطی داره دیگه. ایشالا
که می خواد ازدواج کنه.
پدر3: نه. هیچکدومتون جای من نیستین. اینایی که میگین حرفه همه اش.
پدر1: یه شب خانوم ما نبودها...به جای این که چندتا جک بگین مشکل مطرح کردین
پدر3: به خدا نگرانم.اصل مشکل به نظرم همون مساله حریم خصوصی و وظیفه پدریه.بازم کمکم کنین...
این
گفتگو البته ادامه داشت ولی حرف متفاوتی دربرنداشت. گرفتاری خانواده ها در
ارتباط با فرزندانشان، شاید واقعا نسخه یکسانی نداشته باشه ولی به هر حال
گاهی این گفتگوها می تونه تجربه های جدیدی برای ما ایجاد کنه....
شما در این مورد چی فکر می کنین؟ وظیفه پدری مهمتره یا حریم خصوصی؟ شاید هم راه متفاوتی دارید. اگه دوست دارین برامون بنویسین.
رهبر انقلاب: مشکلاتی که وجود دارد اوّلاً با گفتن و حرف زدن حل نمیشود؛ اقدام و ابتکار و عمل لازم است. ثانیاً [حلّ] مشکلات مجموعهی اقتصادی کشور را در درون کشور باید پیدا کرد؛ ستون فقرات هم عبارت است از تولید؛ ستون فقرات اقتصاد مقاومتی که ما عرض کردیم، عبارت است از تقویت تولید داخلی؛ اگر این کار تحقّق پیدا کرد و همّتها متوجّه به این مسئله شد، مسائل کار بتدریج حل میشود، کار ارزش پیدا میکند، کارگر ارزش پیدا میکند، اشتغال عمومی میشود، بیکاری که یک معضلی است در جامعه بتدریج کم میشود و از بین میرود. اساس کار، مسئلهی تولید است.
بیانات رهبر انقلاب در ۹ اردیبهشت ۹۴
امشب به یاد غربت رویت سحر شود
"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود"
خورشید رفته است از اینجا، گمان کنم
امشب خسوف کامل قرص قمر شود
آری زمین دوباره پر از اشک می شود
آتش که در میانه ی دیوار و در شود
در چاه ها دعای شهادت گرفته بود
یک ضربه بین سجده ی او کارگر شود
با زهر، روزه ای که به افطار می رسد
تشتی پر از نشانه ی خون جگر شود
دیگر ردیف و قافیه بی نظم می شود
بالای نی ترانه ی هفتاد سر شود
...
هر لحضه سنگ می رسد اینجا خدا کند
دستی برای روی یتیمان سپر شود...
عباس نعمتی
آيا انسان يك موجود دو سرشتی است : نيمی از سرشتش نور است و نيمی
ظلمت ؟ چگونه است كه قرآن ، هم او را منتها درجه مدح میكند و هم منتها
درجه مذمت ؟ !
حقيقت اين است كه اين مدح و ذم ، از آن نيست كه انسان يك موجود دو
سرشتی است : نيمی از سرشتش ستودنی است و نيم ديگر نكوهيدنی ، نظر قرآن
به اين است كه انسان همهء كمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به
فعليت برساند ، و اين خود اوست كه بايد سازنده و معمار خويشتن باشد .
شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی ك ه بالقوه دارد " ايمان " است . از
ايمان ، تقوا و عمل صالح و كوشش در راه خدا بر میخيزد ، به وسيلهء ايمان
است كه علم از صورت يك
ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج میشود و به صورت يك ابزار مفيد در
میآيد .
پس انسان حقيقی كه خليفة الله است ، مسجود ملائكه است ، همه چيز برای
اوست و بالاخرش دارندهء همهء كمالات انسانی است ، انسان بعلاوهء ايمان
است ، نه انسان منهای ايمان . انسان منهای ايمان ، كاستی گرفته و ناقص
است . چنين انسانی حريص است ، خونريز است ، بخيل و ممسك است ، كافر
است ، از حيوان پستتر است .
در قرآن آياتی آمده است كه روشن میكند انسان ممدوح چه انسانی است و
انسان مذموم چه انسانی است . از اين آيات استنباط میشود كه انسان فاقد
ايمان وجدا از خدا انسان واقعی نيست . انسان اگر به يگانه حقيقتی كه با
ايمان به او وياد او آرام میگيرد بپيوندد ، دارندهء همهء كمالات است و
اگر از آن حقيقت - يعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند كه از ريشهء
خويشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آيه را ذكر میكنيم :
« و العصر 0 إن الانسان لفی خسر 0 إلا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و
تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر »( 1 ) .
سوگند به عصر ، همانا انسان در زيان است ، مگر آنان كه ايمان آورده و
شايسته عمل كرده و يكديگر را به حق و صبر و مقاومت توصيه كردهاند .
ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم
أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل
( 2 )
" همانا بسياری از جنيان و آدميان را برای جهنم آفريدهايم ( پايان كارشان جهنم است ) ، زيرا دلها دارند و با آنها فهم نمیكنند ، چشمها دارند و با آنها نمیبينند ، گوشها دارند و با آنها نمیشنوند . اينها مانند چهار پايان بلكه راه گم كردهترند " .
. 1 سورهء عصر .
. 2 اعراف / . 179
منبع: انسان در قرآن، شهید مطهری
بر اساس گزارشات تاریخی، عثمان در حادثه ای فتنه انگیز به قتل رسید و پس از وی، مردم عراق با امام علی علیه السلام بیعت کردند ولی معاویه و به تبع او مردم شام، از همان ابتدا با اعلام عدم مشروعیت حکومت حضرت، از بیعت با ایشان سر باز زدند. حکومت معاویه استمرار یافت و به مدت 40 سال بر مردم شامات حکمرانی کرد، در مواجهه با امام علی علیه السلام در جنگ صفین شکست نخورد و امام حسن علیه السلام را وادار به قبول صلح کرد. ولی مردمی که تحت زعامت حضرت علی علیه السلام بودند، بیشتر از 5 سال، نتوانستند ایشان را تحمل کنند. اما چرا؟ چرا عدالت بر ذائقه ها آنقدر تلخ می آید که تاب تحمل آن را جز برای برهه ای کوتاه ندارند؟ چرا معاویه در استمرار بخشیدن به حکومت خود از امیرالمومنین علیه السلام تواناتر بود؟ نگاهی دقیق به متن جامعه ای که امیرالمومنین علیه السلام و معاویه در آن زندگی می کردند پرده از بسیاری از حقایق برخواهد داشت و پاسخ انبوهی از سوالات را روشن خواهد نمود.
پس از قتل عثمان و اقبال و روی آوردن مردم به امیرالمومنین علیه السلام برای تصدی امر خلافت، حضرت با آنها اتمام حجت می کنند که: دیگر مساله، تنها آمدن یک شخص جدید به عنوان زعیم و حاکم اسلامی نیست، چنین نیست که بگویید علی هم یکی است مثل سایر حکام قبل، می آید و پس از مدتی می رود و دیگری جانشین او می شود و زندگی روزمره ما هم، همچنان که تاکنون گذشته است، سپری می شود. نه خیر، اگر مرا به عنوان رهبر و حاکم خود انتخاب کنید، دیگر نباید توقع داشته باشید گذران زندگی شما به همان منوالی باشد که تا کنون بوده است، دیگر نباید انتظار داشته باشید که حکومت به همان صورتی با شما رفتار کند که تاکنون می کرده است. مساله، تنها مساله تغییر یک شخص نیست، مساله تغییر شیوه و مدل حکومتی است، شیوه ای که 25 سال از آن جدا افتادید و به سبک زندگی دیگری خو کردید.
به همین دلیل است که حضرت در ابتدا و قبل از هر چیز دیگری به کسانی که برای بیعت، نزد ایشان آمده بودند می فرماید:(١)
«دعونی و التمسوا غیری : مرا وا گذارید و به سراغ شخص دیگری بروید، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان:
زیرا در صورت بیعت با من، قرار است به استقبال چیزی برویم که چهره های
مختلف و جهات متعددی دارد، وقایعی که قرار است برای من و شما اتفاق بیافتد،
مسائل ساده و به اصطلاح یک مجهولی نیست، مسائلی است پیچیده و سخت و فتنه
انگیز که لا تقوم له القلوب، و لا تثبت علیه العقول:
دل ها در آن استوار نمی ماند و عقل ها ثبات ندارند، دچار شک و تردید می
شوید و دل هایتان متزلزل می گردد. چرا؟ به این دلیل که هم اکنون در شرایطی
به سر می برید که و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنكّرت:
چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته است و راه مستقیم حق، ناشناس
مانده است، به این دلیل که 25 سال است که سیره رسول الله صلی الله علیه و
آله را فراموش کرده اید و حق و باطل را با هم آمیخته اید و به بدعت ها تن
داده اید و تنها به حفظ پوستینی از اسلام بسنده کرده اید.
و اعلموا أنّی إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم: بدانید اگر من دعوت شما را اجابت کنم و خلافت را به دست بگیرم طبق تشخیص خود با شما رفتار خواهم کرد، و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب: و به سخن و قیل و قال این و آن گوش فرا نمی دهم و به سرزنش احدی اعتنا نخواهم کرد و إن تركتمونی فأنا كأحدكم
ولی هم چنان راه برای شما باز است، می توانید مرا رها کنید و سراغ شخص
دیگری بروید که در این صورت من هم همانند شما مطیع فرمان او خواهم شد، و لعلّی أسمعكم و أطوعكم لمن ولّیتموه أمركم:
و شاید هم شنواتر و مطیع تر از شما! بنابراین اگر قرار است هم چنان راحت
طلب و مسئولیت گریز باشید، اگر قرار است همانند گذشته تمام همّ و غم ّتان
دنیا باشد و تا زمانی دم از دین بزنید که به سختی نیافتاده اید و به بلایی
گرفتار نشده اید و أنا لكم وزیرا، خیر لكم منّی أمیرا:
در این صورت، من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امیر و رهبرتان
گردم. اگر من امیر شما بشوم، شما را به زحمت می اندازم، مسئولیت های بزرگ
بر دوش شما قرار می دهم، شما را مجبور می کنم سلاح به دست بگیرید و به جنگ
هایی بروید که هیچ توجیه مادی برای شما ندارد بلکه فقط برای زدودن انحراف
ها و اعوجاج هاست.»
اما مساله در خور توجه درباره بیانات ابتدایی امیرالمومنین علیه السلام در میان مردمی که برای بیعت با ایشان گرد هم آمده بودند، رمزگشایی از تحلیلی است که حضرت از فضای حاکم بر آن زمان جامعه اسلامی ارائه دادند. برای رسیدن به این مقصود، ضروری است که حوادث و اتفاقات دوران کوتاه حکومت حضرت مورد تامل و بازنگری دقیق قرار گیرد تا ذهنیت و فضای حاکم بر مردم جامعه اسلامی مورد مخاطب امیرالمومنین علیه السلام روشن تر شود.
در این میان، یکی از حوادثی که بالعیان نشان داد مردم حقیقتا تاب تحمل همراهی با امام خود را ندارند جنگ صفین بود. بررسی تفاوت های جامعه تحت زعامت امام علی علیه السلام و جامعه تحت حکومت معاویه از حقایق مهمی پرده بر می دارد و افق جدیدی در تحلیل و درک وقایع و اتفاقات آن زمان به روی ما می گشاید. در این مجال کوتاه، سه تفاوت عمده و اساسی بین این دو جامعه را مورد مطالعه قرار خواهیم داد:
بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مسلمانان جنگهای مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزیهای بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمینهای اسلامی، فتوحات بزرگی؛ مانند فتح شامات و بیت المقدس نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابیسفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگهای شامات به آن منطقه گسیل شده بود. وی از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا اینکه در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر یزید بن ابیسفیان یعنی معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و اینگونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت. (٢)
با این اوصاف، اسلامی که از ابتدا وارد شامات شد اسلام اموی بود و در طول 40 سال حکومت معاویه، آنچه مردم دیدند و شنیدند و آموختند، اسلامی بود که توسط معاویه به آنها عرضه می شد. مردم شامات هیچ گاه با سنت ناب نبوی آشنا نشدند. نه امام علی علیه السلام را دیدند و نه حتی وصفی از این شخصیت عظیم و منحصر به فرد جهان اسلام شنیدند. شخصی به نام علی علیه السلام در میان آنان پایگاهی مردمی نداشت و اصول و شعارهای او در بین آنها جایگاهی نداشت.
این در حالی بود که معاویه با شعار خونخواهی از قاتلین عثمان (٣)، به
مراتب جایگاهی مردمی تر و پذیرفته شده تر در میان مردم جامعه ای داشت که
علی علیه السلام بر آنها حکومت می کرد. خلیفه سوم برای خود در بین
مسلمانان جامعه ی حکومت مرکزی جایگاهی داشت و افراد زیادی او را به عنوان
زعیم اسلامی پذیرفته بودند و معاویه با در دست گرفتن پیراهن خلیفه مقتول و
اعلام شعار خونخواهی، طبیعتا در بین بخش قابل توجهی از مردم جامعه حکومت
مرکزی، برای خود اعتبار و ارزش کسب می کرد.
در کتاب «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر در شرح وقایع آغازین جنگ صفین چنین آمده است:
پس از پایان واقعه جمل، امام
علی -علیه السلام- پیکی را نزد عبدالله بجلی و همچنین اشعث بن قیس که از
طرف عثمان به ترتیب حاکم همدان و آذربایجان بودند، فرستاد تا از مردم تحت
فرمان خود برای حضرت علی -علیه السلام- بیعت بگیرند. سپس نامه ای به معاویه
نوشت به این مضمون که مهاجرین و انصار بر بیعت با من متفق شده اند و طلحه و زبیر بیعت را نقض کردند که
با آنها جنگیدم. اکنون تو را دعوت می کنم که با مهاجرین و انصار همکاری
کنی و به اطاعت از من گردن نهی. نامه امام علی -علیه السلام- به معاویه
رسید و او با عمرو مشورت کرد و عمرو چنین راى داد كه معاویه اهل شام را
دعوت كند و خون عثمان را به گردن امام على -علیه السلام- بگذارد و آنها را
به خونخواهى عثمان از حضرت على -علیه السلام- وادار و تشجیع كند و آنها را
به جنگ سوق دهد. معاویه هم، چنین كرد و توسط نعمان بن بشیر پیراهن خون
آلود عثمان را به شام آورد و آن را با انگشت هاى قطع شده "نائله" همسر
عثمان بر منبر برافراشت. سپاهیان با دیدن این صحنه سخت متاثر شدند و
گریستند و سوگند یاد کردند که قاتلین عثمان را بكشند و از آنها انتقام
بگیرند.(4)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1) نهج البلاغة، خطبه 91.
2) ترجمه تاریخ الطبری، ج5،ص 140.
3) شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج4، ص: 14
4) ترجمه الکامل، ج10،ص40.
سید عبدالله سیدحسینی
کارشناس حوزه
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
شمشیر علمدار پدیدار شود